بعد از 9 سااال!
بعد از 9 سال یه دفعه یادم افتاد وبلاگ دارم و اومدم پیداش کردم!
حس میکنم در زمان سفر کردم. یه لحظه پریدم آینده و دیگه یادم رفته برگردم...
الان دیگه ایران نیستم و امتحان های دانشگاهه.
الان دیگه با عشق زندگیم ازدواج کردم و زندگی در بهترین حالت ممکنه!
و من در انتظار سه شنبه ی دوهفته ی دیگه که پرواز میکنیم میایم پیش خانواده ها...
آخ ای فریبایی که از گذشته اومدی ، اینجا همه چی عالیه خیالت تخت باهمین فرمون بیا جلو
خالا هم دیگه پاشو برو خونتون پاشو. برو مامان را بغل کن که بعدا که به اینجا رسیدی کم میبینیش و دلت خیلی هواشو میکنه...